نیم‌پز

گویند: بسیار سفر باید...

نیم‌پز

گویند: بسیار سفر باید...

نیم‌پز

خوشبختی، گمان می‌کنم، تنها چیزی است در جهان که فقط با دست‌های طاهر کسی که به راستی خواهان آن است ساخته می‌شود، و از پی اندیشه‌های طاهرانه!
نادر ابراهیمی

خرده خاطرات خانم و آقای قاف در عراق!

چهارشنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۳، ۰۵:۳۵ ب.ظ

سلام و عرض ادب و تبریک سال نو!

خرده خاطرات ما در سفر به عراق در نوروز سال ۱۳۹۱ از روز نخست نوروز به صورت روزانه در سایت جیم منتشر می‌شود. خوشحال می‌شویم در آن‌جا میزبان نظرات شما باشیم.

این یک دعوت رسمی از جانب خانم و آقای قاف است برای همه خوانندگان نیم‌پز.

این‌لینک‌ها روزانه افزوده می شود. و نکته قابل توجه این است که بین سفر کیش و این سفر، یعنی سفر کربلا، سفرهای دیگری نیز به سایر نقاط ایران داشته‌ایم که انشاالله آن‌ها را در نیم‌پز خواهید خواند.

سیزده سکانس از یک سفر عجیب به دیار حبیب! (پیش سفرنوشت)

روز اول

روز دوم

روز سوم

روز چهارم

روز پنجم

روز ششم

روز هفتم

روز هشتم

روز نهم

روز دهم

روز یازدهم

روز دوازدهم

روز سیزدهم و چهاردهم(آخرین روز)


پی‌نوشت: دوستان گرامی! منتظر نظرات شما برای سفرنامه‌مان به عراق هستیم. چه در این‌جا و چه در محل انتشار فعلی‌اش، سایت جیم. پیشاپیش سپاسگزاریم و سال خوب و پربرکتی را برایتان آرزو می‌کنیم.

۹۳/۰۱/۰۶ موافقین ۱ مخالفین ۰

نظرات  (۹)

سلام.
به لطف خداوند و حضرت زهرا با شعری در مورد حضرت زهرا به روزیم.
منتظر شما و نظر های زیباتون.
تشریف بیارید
یا علی مدد
التماس دعای فراوان
یا حضرت مادر

سلام

سال نو هم بر شما مبارک. انشالله در اولین فرصت خاطرات قشنگ شما رو میخونم

پاسخ:
ممنونم. خوشحال می‌شیم نظرات مخاطبان فرهیخته وبلاگ رو درباره خاطرات سفر عراق بدونیم. منتظر حضور شما هستیم.
انشاالله سال خوب و پربرکتی داشته باشید.

خانم و آقای قاف در هر چه نیم پز باشند

حقا که در مارکوپولویی کاملا پخته می باشند .

 

پاسخ:
نظر لطف شماست. نهایت لطف!

سلام

فرصتی شد که تمام خاطرات سفر عتبات شما را بخوانم. البته تا قسمت سیزدهم و مشتاقانه منتظر بقیه اش هستم.

پاسخ:
سلام و سپاس.
اما این سفرنامه تنها سیزده قسمت داشت!
انشالا سفرنامه‌های بعدی...

با من سخن از عشق مگو،

روح کوچکم این حجم سنگین را تاب نمی آورد،

سینه ام زیر آوار این شکوه غریب سنگینی می کند،

تلاش برای تنفس در خلاء ...

احساس خفه گی می کنم،

روحم مچاله می شود انگار در دست های این دشمن دوست داشتنی،

نمی شنوی فریاد سکوتم را ؟! : ربّ اشرح لی صدری،ربّ اشرح لی صدری،ربّ اشرح لی صدری ...

این طفل را در بند مخواه،

تاب نمی آورم،

با من سخن از عشق مگو.

 

 پ.ن:

به خواب میزنم این چشم های حادثه جو را

تمام می شود آیا چو بسته گشت کتابی؟...

پاسخ:
سلام و درود.

به لطف خدا و اگر بخواهد خیر، ادمه دارد...
و به سان گذشته سپاس از حضورتون.

سلام

حق با شماست من تا  قسمت دوازدهم خونده بودم!

انشالله باز هم قسمتتان شود و ما در راه ماندگان را هم بی نصیب نگذارید. الحق که نوشته هاتون چنان زنده و ملموس بود که انگار عطر حرم و کوچه های اطراف حرم را  دوباره حس میکردم. ممنون

یاحق

سلام،
و ببخشید که کامنت قبلی ام بی سلام و درود خدمت شریفتان واصل شد،حالا من هرچه بگویم باز فروتنانه به حساب لطف و محبت و این حرفها میگذارید اما جناب زهیر که با دوست و بی دوست هر دو پریشانند پس بگذارید بگویم که تمام آن عاشقانه ناآرام را یک نفس خواندم،و نفس نفس گریستم،هر نفس به حسرت و رشک و غبطه آمیخته،و احساسی که از میان واژه ها و سطرهایتان به تمنای بی حاصل وصال چنگ در گریبان دلم انداخته بود چنان باشکوه و فریبا بود که جز آن چند جمله هیچ از خاطرم گذر نکرد،حتی سلام.
سپاس و سلام،از شما و بر شما،باید و باد.
پاسخ:
سلام. محبت‌تان بی‌حد و حساب است.
باز هم سپاس. ما به مقتضای این‌که باید کوتاه و هر روزه می‌نوشتیم دچار محدودیت‌هایی شدیم که گفتنی‌های بسیاری را باقی گذاشت وگرنه باید روزهای آخر بهتر از این می‌شد.
یا حق!
سلام خانوم قاف!
نیستید!؟

پاسخ:
هستیم، دست‌مون بنده!
سلام بانو....
کجایید؟؟؟ خوبید؟؟؟؟ دلمون تنگ شده ها...
کنکور بلاخره تموم شد و من برگشتم اما شما نیستین که....
منتظرتون هستم...
در ضمن وبلاگ شما و همسر گرامیتون لینک شد در وبم البته با اجازه...
پاسخ:
سلام.

ببخشید، بانو این‌روزها خیلی سرشون شلوغه و من پاسخ شما را می‌دم.
انشالا موفق باشید و مشتاق دیدار!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی