پسنوشت:
۱. این پست عینا پیش از این در جاکتابی انتشار یافته بود. اما به سه دلیل بازانتشارش دادم. یک اینکه برای سال جدید پستی قرار نداده بودم و باید عرف وبلاگنویسی را در نیمپز رعایت میکردم! دو اینکه نیمپز داشت کپک میزد و با اینکار علائم حیاتیاش را نمایش میدادم و از مخاطبین درخواست کنم که دعا بفرمایند تا برای ایدههای نوشتاریم فرصتی محیا شود تا دستی به سر و روی نوشتههایم بزنم در نیمپز قرار دهمشان. سه و دلیل اصلی اینکه این عکس را داشته باشید تا یکی دو هفتهی دیگر با عکسی دیگر مهمانتان کنم! (چهار) اینکه چند روز پیش اسبابکُشی داشتیم(!) از تمامی کسانی که دوست داشتند در این امر ما را یاری دهند سپاسگزاریم! این تصویر منزل پیشین ماست؛ یادش به خیر! (پنج) اینکه... بگذریم!
این عکس را که همین امروز گرفتهام، به ضمیمهی این یادداشت در جاکتابی قرار دادهام، و قبول دارم و معترفم که نسبت به عرف جاکتابی شاید نامتعارف باشد (و بوی خودپسندی دهد!)، اما اعتراف میکنم در این عکس -که کیفیت مناسبی هم ندارد- بیتعارف چیزی که مهم نیست خود بنده است. این عکس گوشهای دلچسب و دلنشین از منزل کوچکمان است که به حسن سلیقه همسرم آراسته شده.
و اما پاسخ اینکه بنده در این عکس چه میکنم، ساده است! جامهای که همسرم با تمام مشغلههای متعدد و گوناگون بیآنکه توقعی از او داشته باشم برایم دوخته -که در اصل جامهی ستّاری اوست؛ که بر پیکر پرعیب بنده پوشانیده. خدا خیرش دهد!
حیف که این لباس زیبا در این عکس چندان که باید جلوه نمیکند. شاید بعدتر عکسی باکیفیتتر از آن را در جاکتابی قرار دادم (قابل توجه جامعهی نسوان که دنبال مدل لباس میگردند [نیشخند] ).
سال جدید بر همه خجسته و مبارک باد.