نیم‌پز

گویند: بسیار سفر باید...

نیم‌پز

گویند: بسیار سفر باید...

نیم‌پز

خوشبختی، گمان می‌کنم، تنها چیزی است در جهان که فقط با دست‌های طاهر کسی که به راستی خواهان آن است ساخته می‌شود، و از پی اندیشه‌های طاهرانه!
نادر ابراهیمی

خداحافظی با دنیای روزنامه‌نگاری


این هفته آخری است که در روزنامه مشغول به کار هستم. نمی‌توانم بگویم تجربه بدی بود. نه! اتفاقا انگار مسیری بود که باید می‌رفتم تا خودم را بهتر بشناسم، نیازهایم را، خواسته‌هایم را. یک‌جورهایی این تجربه باعث شد که از گیجی درآیم و برای تصمیمی که برای زندگی‌مان گرفته بودم یک‌دل و مطمئن شوم. حالا اتفاق‌های تازه‌ای خواهد افتاد و من شاید به زودی این صفحه را رها کنم و صفحه‌ای جدید برای نوشتن‌هایی از جنس دیگر بگشایم. با این همه این آخرین نوشته‌ من به عنوان یک روزنامه‌نگار موقت است. روزنامه‌نگاری که حضورش در تحریریه فقط دو ماه طول کشید و بیشتر طاقت نیاورد. دلش برای خانه‌اش، گل‌ها و کتاب‌ها و پرنده‌هایش تنگ شد و حالا می‌خواهد بازگردد، انگار که از یک سفر...

واقعیت این است که اگر چه کار بیرون از خانه جایگاه اجتماعی و قدرت مالی به یک زن می‌دهد و او را در نظر دیگران زنی موفق و ممتاز جلوه می‌دهد اما همه این‌ها وقتی رضایت درونی نباشد، به پشیزی نمی‌ارزد، وقتی قرار باشد کیفیت زندگی فدای کمیت‌اش شود، نمی‌ارزد. وقتی قرار باشد فقط لایه بیرونی و ظاهری این کار تو را سرگرم کند و دیگران را فریب دهد، نمی‌ارزد، لااقل برای من که این‌گونه است. حالا تصمیم دارم به همان کار پاره وقت پیشنهاد شده فکر کنم که اختیارش دست خودم است و با جوان‌ها سروکار دارم و در یک کلمه «مفیدم» نه «کارمند» و البته باز هم جدی و اساسی بنویسم؛ که نوشتن برای من زیستن است و نه کار!

خداحافظی می‌کنم با تو! ای دنیای عجیب روزنامه‌نگاری، ای نوشتن‌های بسیار و خواندن‌های کم. خداحافظی می‌کنم با دردسرها و دغدغه‌ها و جلسه‌هایت. خداحافظی می‌کنم با همه همکاران خوبم که خواهرانه و برادرانه با من رفتار کردند و خداحافظی را برایم سخت کردند. با آن تحریریه عریض و طویل. خداحافظی می‌کنم با دنیای تو که دنیای خط قرمزهاست، دنیای خودسانسوری و سردبیر سانسوری. خداحافظی می‌کنم با همه کاستی‌هایت. با همه روزمرگی‌هایت... و البته با رضایت‌های مختصر گاه‌به‌گاهت!

من به دنیای خودم باز میگردم. به دنیای عطر چای و آرامش دم ظهر و خواندن‌های حریصانه و از سرشوق و نوشتن‌های الهام‌بخش...

خداحافظ دنیای روزنامه‌نگاری.

 


پ.ن: راستی چه‌قدر دل‌تنگ سفرم. سال پیش در چنین روزهایی در کردستان بودیم. دلم هوای مردم آن دیار را کرده است، حاتمان طائی سرزمین من. خدایا! سفر قسمت‌مان کن.

۹۴/۰۴/۲۲ موافقین ۲ مخالفین ۰
الهام یوسفی

روزنامه‌نگاری

نظرات  (۲)

۲۲ تیر ۹۴ ، ۱۴:۲۹ نجمه عرفانیان
سلام دوست نازنینم:-)
خوشحالم که دوباره به روزهای دلپسندت برمیگردی...همیشه این امتحان کردن ها ته دل آدم را ازمسیری که دارد میرود ،قرص میکند..
پاسخ:
سلام. ممنونم دوست جان! واقعا همین طوره.
سسلام الهام جان خوبی؟خیلی وقت بود نیومده بودم وبلاگت  دلم تنگ شده بود برات ؛در مورد اشتغال خانم ها به نظر من خانم ها باید کار کنن نه برای دهن پر کنی بلکه برای دل خودشون ما خانم ها به خانه عادت کردیم نمیدونیم که فعالیت تو جامعه چقدر میتونه تو سر زندگی به آدم کمک کنه منم تجربه کردم کار بیرون خونه , برای من خیلی خوب  بود. با اینکه کارم خیلی سخت بود حداقل ماههای اولش, ولی بعد خیلی منو پخته کرد. به نظر من اگه خانم ها نمیخوان بیرون کار کنن باید حتما برای خودشون تو خونه برنامه ریزی مفصلی کنند نباید بیکار باشند بیکاری برای هیشکی مفید نیست
پاسخ:
سلام سپیده جان!
متاسفم که به پیامت دیر جئاب دادم. آره حق با توئه. اما واسه هر کس این کار بیرون و خونه یه مدل تجربه است که فقط خودش درک کرده. 
شاید هر آدمی واقعا باید برای خودش زندگی کنه و نباید واسه کسی نسخه پیچید.
به امید دیدار دوست جان
امیدوارم هر جا هستی موفق باشی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی