به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد!
سه شنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۲۵ ق.ظ
آن روزها که نیمپزنویسی را به پیشنهاد همسفر آغاز کردم هیچکداممان از ادامه راه چیزی نمیدانستیم، اینکه اینجا بشود جایی برای نوشتن خاطرات کودکی، خاطرات زندگی مشترک، داستان دراز خریدن خانه و بعد هم مسافرتهای دور و نزدیکمان، فکرش را نمیکردم روزی در این صفحات خاطرات روزهای روزنامهنگار شدنم را بنویسم، مثل حالا که فکرش را نمیکردیم که روزی اینجا برای نوشتن خاطرات سفر تازه زندگی مشترکمان صفحه «شازده کوچولو» را باز کنیم. اما...
حالا ما سفری تازه را آغاز کردهایم و قرار است داستانهای من و این لوبیای سحرآمیز کوچولو میهمان نیمپز شود. صفحه جدید ما در منوی بالای نیمپز جاخوش کرده...
۹۴/۰۶/۲۴
که مردن بهتر است از زندگانی
اگر خواهی کنی نفرین به دشمن
بگو اندر فراق یار بمانی