نیم‌پز

گویند: بسیار سفر باید...

نیم‌پز

گویند: بسیار سفر باید...

نیم‌پز

خوشبختی، گمان می‌کنم، تنها چیزی است در جهان که فقط با دست‌های طاهر کسی که به راستی خواهان آن است ساخته می‌شود، و از پی اندیشه‌های طاهرانه!
نادر ابراهیمی


زن بودن، در کجا بودن است؟!


باید اعتراف کنم که نوشتن این سلسله یادداشت‌ها که از قضای روزگار و به علت گرفتاری، روزانه هم نیست، این بود که درباره مسائل اصلی ذهنی‌ام به عنوان یک زنِ قبلاً خانه‌دار و اکنون شاغل طرح مسئله کرده باشم. نوعی خروج بار ذهنی و البته به چالش کشیدن برخی موضوعات مرتبط با زنان.

متاسفانه معتقدم اغلب زنان در مورد انتخاب یا عدم انتخاب یک شغل بیرون از خانه به نوعی دچار یک اجبار و تحمیل اجتماعی شده‌‌اند، البته عموماً بی‌آنکه بدانند. (زنان سرپرست خانوار را که مجبور به کار هستند از این دایره خارج کنیم چرا که بحث اصلی آن‌ها نیاز است و آن اجبار با این نوع اجبار تفاوت بنیادین دارد.) البته بخشی از این اشتیاق برای کار کردن بیرون از خانه می‌تواند به سبب میل به کسب استقلال مالی باشد. اما زنان حتی اگر از سوی خانواده یا همسر خود از نظر مالی مشکل قابل توجهی نداشه باشند و نیازهایشان تامین شود باز هم علاقه دارند پولی متعلق به خود داشته باشند. حتی بسیار اندک، مثلا حقوق یک منشی ساده را که شاید از 400 – 500 هزار تومان فراتر نرود. این زنان به چیز دیگری می‌اندیشند و آن این‌که شغل بیرون از خانه برای آن‌ها نوعی شان و منزلت اجتماعی به همراه دارد که اگر در خانه بمانند از آن محروم می‌شوند.

و این متاسفانه حقیقتی تلخ است...

در طول تاریخ تجدد ایران، پهلوی‌ها بیش از هر حکومتی، توانستند زن را به این باور برسانند که باید هم‌دوش مردان در عرصه‌هایی که آن‌ها حضور دارند ظاهر شود. آن دوره، دوره ترویج تفکری بود که زن خانه‌دار را زن عقب‌مانده‌ی امل و مادر بچه‌ها معرفی می‌کرد، زنی که مرتبه‌اش از مرتبه یک منشی ساده هم کمتر بود. اما متاسفانه پس از انقلاب هم از سر غفلت به نوعی به همین تفکر ارج گذاشته شد. گر چه در حوزه فعالیت زنان محدودیت‌هایی اعمال شده بود اما باز هم زنان خانه‌دار- ولوبا تحصیلات عالی و تفکراتی خاص- محکوم شدند به نداشتن شان اجتماعی و هم‌ردیف شدن با خاله‌خان‌باجی‌هایی که از مسائل اجتماعی چیزی نمی‌دانند. (شاید لازم باشد در جای دیگر در این باره که خود زن‌های خانه‌دارِ فرهیخته هم در این برداشت مقصر بودند صحبت کنیم.)

زنان، حتی با داشتن تفکرات خاص و سابقه فعالیت اجتماعی، عموما شجاعت این تصمیم‌گیری را نداشتند که بگویند می‌خواهند نقطه اثری غیر از کار بیرون از خانه داشته باشند. حتی به این موضوع فکر نمی‌کردند چون تحصیلات‌شان زمانی معنا‌دار بود که وارد بازار کار شوند. زنان نتوانستند علی ‌رغم همه فشارهای اجتماعی در خانه بمانند و از در خانه ماندن خود دفاع کنند. چون به محض گرفتن لیسانس یا فوق لیسانس دیگران مدام می‌پرسیدند که: اکنون به چه کاری اشتغال دارید؟ و پاسخ «خانه‌دار هستم»، پاسخی سنگین و نامطلوب محسوب می‌شد چون شان اجتماعی‌شان را خدشه‌دار می‌کرد از سوی دیگر، حضور در عرصه اثرگذاری جامعه، خواست و نیاز جدی آن‌ها بود که برای زنان خانه‌دار کانال تعریف‌شده‌ای برای پاسخ به آن وجود نداشت. ولو این‌که زنان شاغل هم واقعا اثرگذاری اجتماعی نداشتند، اما روکشی از فعالیت بیرون از خانه آن‌ها را قانع و خوشنود کرده بود و به نوعی به تاثیرگذاری کاذب مبتلا شده بودند.

شاید مشکل از این‌جا ناشی می‌شد که هیچ‌نظریه‌پردازی در حوزه زنان، پای دغدغه‌های اصلی این قشر ننشست و آن را واکاوی نکرد. زنان دغدغه‌مند و آرمان‌گرا هم پس از انتخاب در خانه بودن، که در ذات خود شجاعانه بود، کم‌کم از جریانات اجتماع فاصله گرفتند و به زنان سنتی تبدیل شدند که همواره با نوعی از حسرت و درماندگی به گذشته درخشان خود نگاه می‌کردند اما تصویری از آینده موثر نداشتند.

شاید نیاز بود که زن سومی را ترسیم می‌کردیم. زن سومی که نه آن‌گونه به دور از اجتماع و در پستو و اندرونی باشد و نه این‌گونه به شکل کاملا ظاهری در مشاغل مختلف و در عرصه جامعه!



پ.ن1: حضور زنان در برخی از صحنه‌ها از جمله معلمی که واجب و ارزشمند است مدنظر من نیست. اگرچه متاسفانه امروزِ روز برخی از معلمان ما نیز تاثیر گذشته را روی بچه‌ها ندارند و تنها به اسم معلمی تن داده‌اند و نه رسم معلمی.

پ.ن2: من نه جامعه‌شناسم نه پژوهشگر مطالعات زنان. تنها یک زنم، ایستاده در این دوراهیِ عجیب که یکسو زنانِ ظاهرا فعال و شاغل ایستاده‌اند و آن سوی دیگر زنان فرهیخته، اما خانه‌دار و سنتی‌شده و به دور از دغدغه‌های اجتماعی، من هیچ یک را به آن معنایی که دیده‌ام نخواسته‌ام.



نظرات  (۲)

منم به دنبال پیدا کردن دسته سومی در خودمم
فکر میکنم نه آن روح لطیف ریحانه ای زن باید خدشه بخورد نه بشود خاله خان باجی که هیچ از اجتماع نمیداند!
۰۲ بهمن ۹۴ ، ۲۰:۲۲ دختر بهارنارنج
جالب بود :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی